شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶ - ۰۴:۵۱
۰ نفر

حسن پارسایی: نگاهی به نمایش «آنتیگونه در نیویورک» به کارگردانی هما روستا.

وقتی سفری محتوم به تکرار موقعیت تلخ نخستین بینجامد، پایان این سفر به گونه‌ای تکرار همان آغاز آن است، زیرا آنچه رخ داده سفری از «هیچ» به «هیچ»  است؛ یعنی مابه‌ازایی که نشانگر تحقق ایده‌آل‌های انسانی باشد، برای مهاجران دربر ندارد و این افراد نهایتاً  بی‌آنکه حتی به یکی از ایده‌‌آل‌هایشان برسند، تمامیت «انسان بودن» خود را از دست می‌دهند، به یک زندگی ذهنی بسنده می‌کنند و در پایان، قربانی یک دموکراسی «سیاست محور» ‌می‌شوند.

نمایش «آنتیگونه در نیویورک» اثر «یانوش کلوواتسکی»، به کارگردانی «هما روستا» به موقعیت  و زندگی این مهاجران می‌پردازد.

نمایش «آنتیگونه در نیویورک» اثر «یانوش کلوواتسکی» و به کارگردانی «هما روستا» نگاهی عمیق و انسانی به وضعیت رقت‌بار مهاجرین به آمریکا دارد و با نشان دادن موقعیت آنها و نیز نوع ارتباطاتشان زمینه را هم برای آگاهی مخاطب از پس زمینه زندگی  این آدم‌ها آماده می‌سازد و حتی مشخص می‌کند که چه عوامل و اتفاقاتی آنها را از وطن رانده و به این نقطه دنیا کشانده است.

چگونگی موقعیت پرسوناژهای نمایش دقیقاً  نشان می‌دهد آمریکا که ظاهراً باید «بهشت موعود‌» آنها باشد، چیزی جز یک جهنم نیست و دولت آمریکا با بی‌تفاوتی و ارعاب مهاجران،  آنها را به بی‌خانمان‌های گوشه و کنار خیابان‌ها و پارک‌ها تبدیل نموده است، مهاجران نه راهی به آینده دارند و نه به گذشته‌ای که از آن فرار کرده‌اند.

انتخاب نمایشنامه‌ای با این موضوع دقیقاً اندیشمندی «هما روستا» و میزان علاقه‌مندی او را به تئاتر به خوبی نشان می‌دهد. این نمایش پیش از آنکه تماتیک باشد معطوف به یک شرایط رقت‌بار و تراژیک انسانی است که از شدت عارضه‌مندی و تناقض‌‌نمایی، گاهی رگه‌ای کمیک نیز در بطن خویش دارد که برآمده از «موقعیت گریزی»‌ پرسوناژها نیست، بلکه ناشی از بی‌پناهی، وضعیت رقت‌بار و  محدودیت بیش از حد آنهاست؛ یعنی شرایط زندگی‌شان بی‌آنکه خود بدانند آنها را به بعضی گفتارها و رفتارهای کمیک وامی‌دارد و این به نوبه خود به پارادوکسیکال شدن موقعیت کمک کرده است.

 نمایش در لحظات قبل از پایان به اقتضای رؤیاها و نیازهای عاطفی پرسوناژها تا حدی به ملودرام نزدیک می‌شود، اما چون پرسوناژها در موقعیت بسته‌ای قرار گرفته‌اند و راهی برای برداشتن حایل‌های غیرانسانی اطرافشان ندارند، دوباره به همان بستر تراژیک سوق داده می‌شوند تا این بار کاملاً  تمامیت خود را از دست بدهند. از لحاظ ساختار اثر باید گفت همین نزدیک شدن موقتی و مقطعی به ژانر ملودرام سبب می‌شود که روند شکل‌گیری نهایی درونمایه به سمت یک تراژدی  یک سویه و کامل شتاب بگیرد و نهایی شود.

در این نمایش، صحنه‌افزارها فقط برای کامل شدن صحنه به کار گرفته نشده‌اند، بلکه معانی تلویحی و حتی تأویلی عمیق دارند. از این رو، تبدیل به «نشانه‌های معنادار»‌شده‌اند؛ مثلاً  تلفنی  که به هیچ جا وصل نیست،  در حالی که این وسیله برای دیگران یک مدیوم مهم ارتباطی با دنیای پیرامون به شمار می‌رود یا رادیویی که صدای آن برای گریز از فریادها کاربری پیدا کرده است و به طرز پارادوکسیکالی هم اشکال فنی دارد و اغلب قطع می‌شود، بریده‌های روزنامه که می‌توانند بهانه‌های ذهنی امیدوارکننده‌ای باشند برای ارتباط با دنیایی که از کمترین امکانات آن محروم شده‌اند. چرخ دستی که آرایه‌ها و متعلقات آن تمام زندگی و دنیای ذهنی پرسوناژ زن را به شکل عینی و ابژه به مخاطب می‌نمایاند.

دیالوگ‌ها هم بیانگر موقعیت ذهنی و عاطفی پرسوناژها و همزمان روایتگر نظام سرمایه‌داری و سرمایه محور آمریکا هستند: «تا پول نداشته باشی، هیچ کاری نمی‌تونی بکنی»، «بلندترین ساختمان‌ها و عمیق‌ترین قبرها اینجا هستند»، «ما پنج ساله با هم روی این نیمکت زندگی می‌کنیم»، «هر وقت به آنها کمک می‌کنی بهشان صدمه می‌زنی» و...  گاهی واژه‌ها و اسامی هم به نشانه‌های تلویحی تبدیل می‌شوند: «تاواریش» (به  زبان  روسی یعنی رفیق)، «استالین»، «هیتلر»، «لیز تیلور»، «مایکل جکسون»‌ و... در طراحی صحنه روی پرسپکتیو تأکید شده و این حس جداافتادگی و رانده شدن پرسوناژها به فردیتی مطلق و بی‌واسطه را به خوبی نشان می‌دهد؛  موقعیت پرسوناژها با حایل‌های توری سفید که می‌توانند «دیوارهای نامرئی موجود» هم تلقی شوند از هم متمایز شده و همزمان امکان ارتباط بین آنها را هم فراهم آورده است.«حسن معجونی»‌ در مقام طراح صحنه و لباس با رویکردی استقرایی و دقیق صحنه را طراحی و لباس پرسوناژها را  هم همان‌گونه که باید می‌بود، در نظر گرفته است.

 بازی‌های درخشان همه بازیگران زیبا و به‌یاد ماندنی است: «احمد آقالو» در فیلم و به گونه‌ای ابتکاری در خود نمایش حضوری استثنایی و تأثیرگذار دارد. «سیامک صفری» ‌یک بازی درخشان و به‌یادماندنی را به کارنامه حضور موفق‌اش در تئاتر افزوده و «بهناز جعفری» نیز به عنوان بازیگری پرکار و توانمند در این نقش هم خیلی خوب ظاهر شده است.

«داریوش موفق» نیز همپای دیگران و به تناسب نوع نقش‌اش برگیرایی نمایش افزوده است.طراحی و اجرای نور نیز که توسط «محمد اسدی»‌ انجام شده همخوان با محتوای صحنه‌هاست.

 موسیقی با ضرباهنگ و حال و هوای اجرا پیش می‌رود و در حد نصاب سنجیده‌ای به  کار گرفته شده است.نمایش «آنتیگونه در نیویورک»  به کارگردانی «هما روستا»‌ گرچه در اصل «پرسوناژ محور» و در نتیجه «بازیگر محور» به حساب می‌آید، اما  کارگردان جامعیت بیشتری به آن بخشیده است؛ بدین معنا که بر پس زمینه اجتماعی و سیاسی موقعیت‌‌های اسفبار پرسوناژها تأکید کرده و این دقیقاً با درونمایه اثر تناسب دارد.

او همزمان زمینه انتساب چنین موقعیت‌هایی را به بن‌مایه‌های سیاسی و اجتماعی، با استفاده‌ای دراماتیک از «بک پروجکشن» ممکن و تشدید کرده است، مضافاً اینکه برای اولین بار با نمایشی روبه‌رو هستیم که در آن به شکلی تجربی از «بک پروجکشن» استفاده‌ای «برون فیلمی» شده و عملاً پرسوناژ مجازی پلیس فیلم با پرسوناژهای واقعی روی صحنه دیالوگ رد و بدل می‌کند؛ یعنی از پرسوناژ مجازی فیلم خارج و به یکی از پرسوناژهای نمایش تبدیل می‌شود.

این ترفند هنری هوشمندانه، نمایش را متمایز و آن را در زمره اجراهای تجربی قرار داده است.میزانسن‌های حساب‌شده‌ای که توسط «هما روستا»  انتخاب شده باور پذیر و در راستای هرچه عینی‌تر و واقعی‌تر نشان دادن درونمایه نمایش است. مخصوصاً  به علت تأکید زیاد بر «پرسپکتیو» صحنه، وقتی پرسوناژها در پشت حایل‌های توری نازک سفید دور می‌شوند، همانند گمشدگانی در مه فاصله آنها بیشتر به نظر می‌رسد و همزمان نیز با شاکله‌ای کم پیدا به تدریج از میدان نگاه تماشاگران خارج  می‌شوند؛ انگار هرگز نبوده‌اند. این مضمون از بن‌مایه زیبایی‌شناختی قابل توجهی برخوردار است.

 معمولاً وقتی به مقوله زیبایی در تئاتر اشاره یا پرداخته می‌شود به غلط چنین تصور می‌کنند که صحنه‌ها حتماً باید ضمن دارا بودن جلوه‌ها و آرایه‌های خاصی که به کمک نور و رنگ و ابزار صحنه شکل می‌گیرند، چشم‌نواز و دل‌انگیز باشند، اما مقوله زیبایی‌شناختی در تئاتر بسیار فراتر از جلوه صرف است؛ عمدتاً به نوع نگرش نویسنده و کارگردان به موقعیت‌های انسانی و ارائه آن به جامع‌ترین و در عین حال موجزترین شیوه اطلاق می‌شود، طوری که وجوه عاطفی و ذهنی تماشاگران را در رابطه با انسان‌دوستی و نیک‌اندیشی اعتلاء و ارتقاء بخشد و به برخی سؤ‌ال‌های هستی‌شناسانه و خودشناسانه آنها، در قالب ارائه معانی ژرف و زیبا پاسخ‌های دراماتیک بدهد.

در نمایش «آنتیگونه در نیویورک» به کارگردانی «هما روستا» با این تعریف از زیبایی‌شناختی روبه‌رو هستیم؛ قرار  نیست نمایش برای تماشاگر جلوه‌های چشم‌‌نواز داشته باشد، بلکه هدف آن است او به وجوه تباه شده و همزمان به آرزوها و واکنش‌های عاطفی و زیبای این انسان‌ها و نیز به موقعیت مورد نظر نمایش بیندیشد تا بخشی از هویت انسانی گمشده خود را بازیابد.

این نمایش به دلایل پیش گفته از لحاظ موضوع، طراحی صحنه و لباس، بازیگری و کارگردانی، نمایشی زیبا و دیدنی است و برای دوستداران جدی تئاتر، کارگردانان و بازیگران آموزه‌های فراوان دارد؛  یکی از این آموزه‌های مهم نوع نگاه هنرمندان کارگردان به تئاتر و ارزش‌های هنری و اجتماعی آن است.

کد خبر 25435

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز